-
گپ و گفت دیشبم
جمعه 6 تیر 1393 16:40
دیشب با خواهرم حرف می زدم. حال و هوایت آسمانم را ابری کرده بود. با خواهرم می خندیدم و با او حرف میزدم اما هر چند مدت از او مر پرسیدم : چطوری؟ در آخر کلافه گفت: چرا اینقدر می پرسی چطوری؟ تو دلم گفتم حتما دوست دارم یکی هم از من بپرسد چطوری تا خودم را خالی کنم. خواهرم میان افکارم پا گذاشت. او گفت: آدم فکر می کنه CD تو خش...
-
گاهی وقت ها
جمعه 6 تیر 1393 16:39
گاهی چشم هایمان منتظر تلنگری برای گریستن و دل هایمان بی تاب فرصتی برای درددل هستند. هرچند که این تلنگر را نشناسی و باور نداشته باشی و گوش شنوای درددلت آشنا با زبانت نباشد
-
عشق یعنی
پنجشنبه 5 تیر 1393 10:40
عشق یعنی پاک ماندن در فساد آب ماندن در دمای انجماد در حقیقت عشق یعنی سادگی درکمال برترین افتادگی
-
چای داغ
پنجشنبه 5 تیر 1393 10:37
چای مینوشیدم، یک باره دلتنگت شدم. بغض کردم و اشک در چشمانم حلقه زد ... . همه با تعجب نگاهم کردند!!! لبخند تلخی زدم و گفتم : چقدر داغ بود. و واقعا داغ دوری تو بر دلم، خیلی داغ بود ... .
-
کلیپ آموزش آشپزی
چهارشنبه 4 تیر 1393 10:34
سلام دوستان. اینم یه آموزش آشپزی. آموزش یک کیک خوشمزه که خودم و خاله خان باجی پزیدیمش و براتون بهصورت یک کلیپ خفن درآوردیم و حسابی زدیم خونه زندگی مامانم ( آشپزخونه ی مامانم) رو ترکوندیم. امیدوارم خوشتون بیاد منتظر نظراتتون هستیم. فعلا اینم لینک دانلودش امیدوارم فیض ببرید. ایناهاش => لینک
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 تیر 1393 10:25
حضورت در کنار من معجزه نبود؛ نبودنت هم فاجعه نیست. فردا برای من روز دیگری خواهد بود؛ دیگر بیشتر از این برایت اشک نخواهم ریخت. نبودنت خیلی وقت است که دیگر فاجعه نیست؛ نعمت است ... نعمت . تقدیم به میلی عزیزم.
-
خاطرات
سهشنبه 3 تیر 1393 10:47
خاطرات نه سر دارند نه ته. بی هوا می آیند تا خفه ات کنند. میرسند گاهی، وسط یک فکر، وسط یک خیابان، سردت می کنند. داغت می کنند. رگ خوابت را بلدند، به زمین می زنندت خاطرات؛ تمام نمی شوند؛ تمامت می کنند ... .
-
Just Say Yes|رمانم|فصل اول|قسمت سوم
دوشنبه 2 تیر 1393 18:53
عجقای رمان خونه من اینم فصل اول قسمت سوم تشریف ببرین ادامه مطلب اهکی گمشین ادامه مطلب دیه منتظر نظراتتون هستم -سلام آقای مبین اهه این کیه؟به خودم اومدم از نگاه کردن به خودم تو آینه آسانسور دست برداشتم..و برگشتم ببینم کی اومده؟؟سوار آسانسور شده منو به این گندگی ندیده و الجد به این داداش خنگول ناقص العقلم سلام کرده......
-
Just Say Yes|رمانم|فصل اول|قسمت دوم
دوشنبه 2 تیر 1393 18:52
عجقای رمان خونه من اینم فصل اول قسمت دوم تشریف ببرین ادامه مطلب اهکی گمشین ادامه مطلب دیه منتظر نظراتتون هستم تازه یه چیز عجیبی.... ددی من تو انتشار این رمان بسیار نقش داشت مرسی از همکاریش ...امیدوارم ددی همگیتون این شکلی بشن........میدونم بابام از عجایبه یه نگاه به دست گچیم کردم که باندای دورش آبی بود....حالم از...
-
Just Say Yes|رمانم|فصل اول|قسمت اول
دوشنبه 2 تیر 1393 18:51
هههههههه شوما چی فکر کرده بودی؟؟فکر کردین میشا رمان بنویسه من بشینم باقالی پاک کنم؟؟؟؟؟؟؟عمرا اینم رمان خود خودم میشا و برو بچ خودمون مثدونستن شما خواننده عزیز نا آگاه بودی عب نداره حالا خودتو غصه نده من داشتم همچنان مینوشتم و مینوسم منتظر نظراتونم فصل اول -مانی میگما چی شده ایجوری شده ای؟؟ -دوست عزیز مگه قراره چیزی...
-
Just Say Yes|رمانم|مقدمه
دوشنبه 2 تیر 1393 18:49
رمان شخصی من تقدیم میکند دیدیدینگ برای مشاهده مقدمه لطفا بزنین ادامه مطلب لایک کنینا نظرم بدین بسمه تعالی مقدمه: خطی کشید روی تمام سوال ها تعریف ها ، معادله ها ، احتمال ها ، خطی کشید روی تساوی عقل و عشق خطی دگر به قاعده ها و مثال ها خطی دگر کشید به قانون خویشتن قانون لحظه ها و زمان ها و سالها از خود کشید دست و به خود...
-
قد هامون
دوشنبه 2 تیر 1393 11:01
پول همیشه جایی بلند تر از قد شماست. برای رسیدن به آن مواظب باشید پایتان را کجا میگذارید.
-
تبریک
یکشنبه 1 تیر 1393 12:01
مانیا جون قبولیت توی توی کانون زبان در سطح EL2 تبریک میگیم. ولی خیلی خری که یه ذره بیشتر نخوندی بلکه بیفتی ترم من یا نفی.
-
اتفاقات
شنبه 31 خرداد 1393 14:24
کاش دست های اتفاق را می گرفتی قبل از اینکه بیفتد. زیرا ما مسبب هر اتفای هستیم که در زندگی ما اتفاق میفتد.پس بیایید همانگونه وقتی کودکانمان راه می رفوند دستشان را می گیری تا نیفتند، دست اتفاق هایی که قراراست بیفتد را هم بگیریم تا دیگر از دست اتفاق ها گله مند نباشیم ... .
-
عکس کاراکتورا ی رمان غروب شادی هایمان | مریم
جمعه 30 خرداد 1393 20:03
سلام سلام به همگی چون این میشا ببعی نگذاشته عکس کاراکتورا رو خودم میذارم اینم اولیش با افتخار شخصیت داستانی بنده بقیه تو ادامه مطلب
-
سلام سمی
جمعه 30 خرداد 1393 18:47
سمی جون وروردت رو به جمع نویسنرگان مستفیض نما, از طرف خودم و مانیا تبریک می گم. خــــــــــــــــــــــــــوش اومدی.
-
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
پنجشنبه 29 خرداد 1393 21:23
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود قـــــــــــتل این خـــــسـته به شــمــشیر تو تــــــقــــــدیــــــر نبـــــود هـــــــــــــــــدف ایـــــــــــــن مــصـــــــــرع انداختــــــن تقصیرنبود چــــــــــــــــــــــــــــه کـــــنــــــم شــــــاعــــــر با قــــافیـه نیستم اما بــــــــــــــــــــیـــــــــــــت...
-
گمشده!!!
پنجشنبه 29 خرداد 1393 21:22
می گویند آدم باید صادق و یکرنگ باشد ولی این فقط گفتار آنهاست رفتارشان چیز دیگریست انگار از وقتی چاپ کاغذ دو رو مد شد آدم ها هم دو رو شدند...البته این گفتار فقط برای دسته ی اندکی از آم ها درست نیست، آدم هایی که آدمند و ظاهر و باطنشان یکی است،نه در زیر نقاب گرگی قایم شده اند،نه نقاب انسان به چهره زده اند، آدم هایی بی...
-
طلوع
پنجشنبه 29 خرداد 1393 21:22
طلوع در طالع طلوع تو من دیده ام رهی راهی که می رسد به مغرب یاران بی وفا دانسته ام که آمدنت پر بود ز خیر مهر و صفا و دوستی یاری و وفا دانسته ام که بی تو جهان سرد و بی دم است شب ها بدون حضور تو چادر غم است غم ها بدون حضور تو بی رحم می شوند بی رحم خم می کنند، می شکنند و می روند بی هیچ دلیل ساده و سختی بدون تو بی رحم می...
-
آگهی!!!
پنجشنبه 29 خرداد 1393 21:21
آگهی!!! واحد پسر شناسی توجه !!!توجه!!! همه دانش خورها –زیرا دانشجویان این زمانه که دنبال دانش نمیرن بهشون بگی دانشجو باید دانش رو براشون لقمه بگیری بکنی تو حلقشون تا بلکه از فرآیند هضم یه چیزی بره بالا تو کلشون – عزیز اعم از دختر و پسرهای ژیگول و غیر ژیگول این ترم به جای دروسی که مشکل دارین و افتادین یه درس گذاشتیم...
-
کاش میشد من تو باشم!!!
پنجشنبه 29 خرداد 1393 21:20
کاش میشد من توباشم غرق شادی های دنیا هر روزم بهتراز دیروز و امروزم به از فردا کاش می شد مثل تو اندکی آسوده باشم خاطرم ازهر کجا جمع و دلم فارغ ز هرجا کاش میشد من تو باشم
-
غروب شادی هایمان فصل اول ( ویرایش اول)
پنجشنبه 29 خرداد 1393 19:26
با صدای زنگ موبایلم چشمامو زور زورکی باز کردم . اه ... بازم این لعنتی ... پس کی می خواد دست از این کاراش برداره؟؟؟ . رد تماس زدم .30 دقیقه ی بامداده . این خواب با صدای زنگ موبایلم چشمامو زور زورکی باز کردم . اه ... بازم این لعنتی ... پس کی می خواد دست از این کاراش برداره؟؟؟ . رد تماس زدم .30 دقیقه ی بامداده . این خواب...
-
تغییری مفید
پنجشنبه 29 خرداد 1393 10:47
به زندگی فکر کن، ولی برای زندگی غصه نخور. ادب خرجی نداردولی همه چیز را می خرد! با شروع هر صبح، فکر کن تازه به دنیا آمده ای ... مهربان باش و دوست بدار، شاید فردایی نباشد ؛ و شاید فردایی باشد ولی عزیزی نباشد ... .
-
تغییری مفید
پنجشنبه 29 خرداد 1393 10:45
به زندگی فکر کن، ولی برای زندگی غصه نخور. ادب خرجی ندارد ولی همه چیز را می خرد! با شروع هر صبح، فکر کن تازه به دنیا آمده ای ... مهربان باش و دوست بدار، شاید فردایی نباشد ؛ و شاید فردایی باشد ولی عزیزی نباشد ... .
-
زمانه
پنجشنبه 29 خرداد 1393 10:44
هر چه زمان می گذرد مردم افسرده تر می شوند. این خاصیت دل بستن است. خوشا به حال آن که به جای دل بستن به زمانه به صاحب زمانه (عج) دل می بندد.
-
دل بستن
پنجشنبه 29 خرداد 1393 10:43
دل بستن مثل پرت کردن سنگ توی دریاست و دل کندن مثل تلاش کردن برای پیدا کردن همون سنگ از توی دریاست. قبل از دل بستن خوب فکراتو بکن که برگشتن از این راه خیلی سخته.
-
خدای من ...
چهارشنبه 28 خرداد 1393 10:20
خدای من خداییست که اگر سرش فریاد کشیدم به جای اینکه با مشت به دهانم بزند با انگشتان مهربانش نوازشم می کند و می گوید میدانم جز من کسی نداری !!!.
-
حرف هامون
چهارشنبه 28 خرداد 1393 10:10
مواظب حرف هایی که می زنی باش. اگه دلی رو بشکنن ممکنه صدای شکستن اون دل رو نشنوی ولی صدای نفرینش تو رو به زمین می زنه.
-
غروب شادی هایمان فصل هفتم
یکشنبه 25 خرداد 1393 12:13
من یه جیغ آروم کشیدم و با دو ازش دور شدم و اونم به دنبال من اومد . من همینجوری می خندیدم از دانشگاه خارج شدم . ملت عین دیوونه ها بهمون نگاه می کردند . برگشتم سمت مریم و عقبکی می دویدم و اونم میومد دنبالم . اما یهو سرعتش زیاد شد و فاصله اش با من کمتر شد . منم برگشتم به حالت عادی که با کله رفتم تو یه چیزی . وای خدا مرگم...
-
آینده
یکشنبه 25 خرداد 1393 08:56
زندگی یک تجربه است. تجربه یک سرنوشت.سرنوشت آینده است.آینده در میان جنگلی پنهان است و جنگل زندگی چیست؟ زندگی جنگلی است پر از درختان مهر و محبت که از شاخه ها عشقش، میوه های درخشان سرشار از صمیمیت و دوستی تن برآورده اند. و تو در میان این جنگ به دنبال آینده ات می گردی و هر روز یک گل از گل های عشق و احساس را از فرش سبز...