-
د ی د ا ر
سهشنبه 7 مرداد 1393 15:49
می نویسم د ی د ا ر تو اگر با من و دلتنگ منی یک به یک فاصله ها را بردار .... .
-
یه ضرب المثل جدید!!!
یکشنبه 5 مرداد 1393 11:17
اوه دوستان دیشب داشتیم از مهمونی برمی گشتیم و تو ماشیت بودیم و حرف می زدیم. خواهرم داشت تعریف می کرد که فکر می کنه یکی از اقواممون از دستمون ناراحته. حالا کمی باهاشون صمیمی بودیم ولی نه خیلی که بخوان برامون جون بدن. خلاصه یه عالمه بحث سر اینکه حق ندارن ناراحت بشن و اینا شد که در آخر داداشم با یه جمله بحثو خاتمه داد و...
-
غروب شادی هایمان - فصل هشتم
شنبه 4 مرداد 1393 10:39
فرشته می دونستم تا نگم ولم نمی کنه برای همینم تموم نقشه امو بهش گفتم و اونم گفت عالیــــــــه. مریم از اتاقش اومد بیرون و گفت: چی عالـــــیه نفیس کم آورده بود می ترسید لو بره ولی من هیچ استرسی نداشتم. من:میگم به جای اینکه بریم مستقیم ناهار بخوریم، بریم بازار رو کمی بگردیم و یه چیزایی که لازم داریم رو بخریم و هله هوله...
-
تــــــــــــــــــــــــوجه توجـــــــــــــــــــــــه !!!!
شنبه 4 مرداد 1393 10:34
توجه توجه!!!! دوستان فصل دیگر رمان من هم اکنون نوشتیده شده است. رین توی قسمت داستان ها و ببینیدیش. عاشقتونم. بوس بوس.
-
خاطر
دوشنبه 30 تیر 1393 13:12
نمی دانم؛ چه شد و چه گذشت، در خاطر نفس هایمان، که اینگونه در خاطرمان، هم نفسی ه ای گذشته ی ما، شده اند مانع نفس های حال ما.
-
عشق واقعی
چهارشنبه 25 تیر 1393 11:30
یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید: چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟ پسر:دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"دوست دارم دختر:چطور میتونی بگی عاشقمی؟ پسر:من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم دختر:ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی پسر:باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی، صدات گرم و...
-
استدیو شنقلیزه |با ما همراه باشید!!!برنامه پخش نشده و انتشار نیافته استدیو شنقلیزه بالاخره لو رفت
چهارشنبه 25 تیر 1393 10:51
مجری-امریوزدر خدمت کارشناسرسرشناسر دکتر پژمک فلژفی هژتیم و درباره ی موضوع بسیار مهمی بحژ میکنیم کارشناس کلی-ببخشید نفهمیدم چی شد؟ مترجم- ترجمه میکنم؛ امروز درخدمت کارشناس سرشناس دکتر پشمک فلسفی هستیم و درباره موعضوع بسیار مهمی بحث میکنیم ک.ک-آها مج- بره بره...سلام عرض میکنم آقای پژمکی کارشناس ویژه- سلام بله....سلام...
-
آخرین برگ دفتر شیلخته بانو بی سوات که البته من نیسم!!!!
چهارشنبه 25 تیر 1393 10:47
آخرین برگ دفتر شیلخته بانو بی سوات که البته من نیسم!!!! 1روز زیبای آفتابی تابستانی،نه ببخشید بهاری است....پدر و مادر گرام رفته اند صفا سیتی و من را همراه برادر اوسکولم مانند دیگر روزها در خانه رها کرده اند به امان الله...و من هم مانند همیشه برادر اوسکول خویشتن را از تلویزیون کنده و در کوچه رها کرده ام تا بلکه با هم سن...
-
قسمت زندگی |شعر خودم
چهارشنبه 25 تیر 1393 10:44
زندگی قسمت داشت قسمتی مال خدا قسمت اعظم آن مال بشر قسمت دست خدا آینه بود قسمت دست بشر رفتارش قسمتی ازمردم کارنیکو کردند قسمتی کارجفنگ مردم هردو گروه بازتابش دیدند و گروهی دیگر... ادامه مطلب که میان دو گروه دیگر؛مصرفی عقلشان کمتربود گروهیبودند؛ که ز آغازازل معنی آینه دست خدا واسشان کج افتاد و ز آغاز به هرآینه که...
-
آسمان آبی بود |شعرم
چهارشنبه 25 تیر 1393 10:42
آسمان آبی بود رنگ خورشید نداشت بوم نقاشی ما عاری بود خالی بود رنگ نداشت رنگ خورشید نداشت ابرهایش بی رنگ آسمانش خالی قصه بود اینگونه و شروعش ناگه دیگر آنجا گنجشک هوس خارج زنجیر نداشت.. قصه غصه ی گنجشک نبود آسمان رنگ نداشت روزگار گاری بود گذرش از گذر قصه ی گنجشک فراری ز قفس رد شده بود گذرش قصه ی گنجشکک ظاهر بین بود گذرش...
-
راه های جذب یک پسر|قسمت اول (جلف بازی برای جفنگ ها)
چهارشنبه 25 تیر 1393 10:38
راه های جذب یک پسر|قسمت اول (جلف بازی برای جفنگ ها!!!) 1-چسبوندن چسباندن آدامس جویده شده به نیمکتی که پسرمورد نظر تصمیم دارد روی آن بنشیند؛این روش بیشتر در ؛ دانشگاه ها،پارک ها، و کافی شاپ ها سنخیت دارد البته اگردر رستوران" های کلاسی "تشریف دارید که اکثر افراد داخل آن زوج های جوان ناسالم- که از قیفشان معلوم...
-
شعر بی غم
چهارشنبه 25 تیر 1393 10:36
دلمان خواست که شعری بنویسیم به پهنای وجود فارغ ازدرد وغم و بدبختی فارغ ازهرسختی خواستیم تا که قلم برداریم و نویسیم آن را فارغ ازاین دنیا لیک افتاد قلم خم شدیم تا که قلم برداریم خودمان افتادیم پایمان سخت شکست خوب شد فهمیدیم شعر بی غم هیچ است....شاعربی غم سنگ....
-
جای خالی
چهارشنبه 25 تیر 1393 09:14
دم را بازدم می کنم و به دوستم گوش می سپارم. از پارک، از شور، از نشاط می گوید. از خوش گذشتن بر او و جای خالی من در بین آن ها. در حالی که نمی داند خیلی وقت است که شادی خانه اش در قلبم را فروخته است و من، شب هایم را با دلتنگی سپری می کنم و من باید به شادی بگویم: این شب ها جایت بدجوری حالیست.
-
قرص ها ...
چهارشنبه 25 تیر 1393 09:13
هیچوقت، قرص هایی که حال آدم را خوب می کنند .... جای خوب هایی را که دل آدم را قرص می کنند، نمی گیرند.
-
جای نفس هایم ...
چهارشنبه 25 تیر 1393 09:03
نفست از جای گرمی بلند می شود ها. اینقدر خیال پرداز نباش. ما برای هم نیستیم. این را گفت و رفت. اما نفهمید منشا نفس هایم، نفس های او بود.... .
-
شاید بتوانی بدهی پایانم |شعرخودم
سهشنبه 24 تیر 1393 17:34
شاید بتوانی بدهی پایانم قصه ام با نامت همچنان بی پایان در دل برگ سپیدی جا ماند قلب من در وسط قصه ما بلوا کرد کاغذ آخرخون شد سرخ سرخ رنگ انار موقع له شدن دانه ی آن وسط انگشتان قلب من بلوا کرد کاغذ خونین رنگ قصه را رنگی داد رنگ دیوانگی و رنگ جنون ادامه مطلب شاید بتوانی بدهی پایانم قصه ام بی قلبت،با نامت،با وجود و یادت...
-
یادگاری من به شماا |شعر خودم
سهشنبه 24 تیر 1393 17:33
از تمام دنیا من فقط خانه ای از جنس بلور رختی ازجنس بهار آسمانی آبی و دلی پرز خاطره ی بودن تو ازخدا میخواهم و امیدم این است که خدا میدهد حتما یکی از آن ها را
-
من ازاین مرد که مردانگیش را کشته مرد ترم |شعر خودم
سهشنبه 24 تیر 1393 17:33
من ازاین مرد که مردانگیش را کشته مرد ترم تو نمیدانی ولی من مردانه ترازمرد عمل خواهم کرد اول ازعشق شروع میکنمش با تمام عزت عشق را میگذارم جایی که خورشید بدانجا نرسد تا که شاید عشقم درمکانی تاریک ریشه درخاک دلم سفت کند درمکانی که دلم خوش باشد... در دلم پنهان است دومین گام من اندر این راه بعد قایم شدن احساسم یک نگاه سرد...
-
خاطره مدرسه
سهشنبه 24 تیر 1393 17:32
سلام بروبچ بلاگ داشتم به خاطرات مدرسه نگاه میکردم...یه صفحه ای به چشمم خورد که انگار میخواستم تو بلاگ بذارم یادم رفته...الان براتون میذارم شاد شین خنده داره... امیدوارم خوب بخندبن البته این خاطرات مال ترم پیش سال 92 که تازه امتحانامون شروع شده بود برین بخونین دیگه...بفرما ××××××× سلام خوبین؟من که اصن خوب نیستم باید...
-
زندگی رسم قشنگیست " ورژن جدید – مانی ام کا ورژن"
سهشنبه 24 تیر 1393 17:31
زندگی رسم قشنگیست " ورژن جدید – مانی ام کا ورژن" زندگی رسم قشنگیست ولی پایانش گریه آدم هاست بر سر قبری که تو در آن خواهی خفت ادامه مطلب تو که پایان رهت میدانی کاش کاغذ قلمی برداری و در آن کاغذ پاپیروسی بنویسی" ای دوست تو که آخر ز همه پیروزی در همان روزی که میکنی خاک مرا برسر جسمم ناله و آه مکن اشک مریز...
-
آرامش |شعر خودم
سهشنبه 24 تیر 1393 17:30
آرامش گهی پر شور می تازی گهی با اشک می نالی گهی آرام آرامی گهی ازغصه نالانی نداند هیچکس رازت نهان اسرار پنهانت ادامه مطلب دلت گاهی تپد آرام و افسرده گهی احساس تنهایی فراگیرد تورا آهسته آهسته گهی آهی فرو پاشد وجودت را تمام تار و پودت را تو محتاجی ، تو محتاج کسی هستی که گیرد دست سردت را وجود پر ز دردت را کَند از سنگ فرش...
-
چند بیت اندکی از خودم
سهشنبه 24 تیر 1393 17:29
در انتظارت ای دوست،شمع وجود من سوخت آرام گر نمایی رخ را ز پشت پرده آرام گیرد این دل،این عاشق شکسته این دل دوای دردش،دیدار توست یارا گر لحظه ای بیایی قفل ازدرش گشایی آرام گیرم و ازبندها گسسته
-
دوست دارم من ز بعضی ها|شعر خودم
سهشنبه 24 تیر 1393 17:28
دوست دارم من ز بعضی ها دوست دارم من ز بعضی ها فارق از دنیا زیستن را یادگیرم دوست دارم من ز امثال سپهری با تمام عشق نقاشی کشیدن را بیاموزم دوست دارم من شود روزی میسر تا که من بینم نظامی راو پرسم نحوه ی شیرین شدن ، فرهاد دیدن را دوست دارم روزی قبل از فرو افتادن پرده ادامه مطلب قبل از پایان این صحنه و قبل از مرگ که می...
-
Just Say Yes|رمانم|فصل اول|قسمت هفتم
سهشنبه 24 تیر 1393 17:26
به جان خودم من دیگه چیزی نمیگم فقط شما بخونین - مانیا...مانیا...پاشو....تلفن باهات کار داره...مانیا...ماهان من رفتم...مانیا رو بیدارکن...دوستش رو خطه...خداحافظ خب خدا رو شکر...دوباره فضای خونه آروم شد...کلمودوباره تو بالش کردم...و سعی کردم تا به بقیه خوابم برسم... شترق - مانیا...پاشو دوستت رو...
-
Just Say Yes|رمانم|فصل اول|قسمت ششم
سهشنبه 24 تیر 1393 17:25
دیدینگ دیدینگ به جان خودم هنوز یه عالمه دیگش تو راهه - مانی برو درو واکن دیگه - اه نوکر بابات سیاه بود - نه که تو سفیدی - مـــاهـــان!!!چرا با خواهرت کل کل میکنی....برو در و واکن دیگه حتما خالت اینا اومدن ماهان زیر لب غرغری کرد و رفت تا درو واکنه...مامانم دوباره مشغول شستن میوه هاشد...منم میوه هایی که خیس بودنو خشک...
-
Just Say Yes|رمانم|فصل اول|قسمت پنجم
سهشنبه 24 تیر 1393 17:24
و ادامه ی داستان....... من- چه ماجرای اکشنی شدا....از آخر یادمون رفت بپرسیم قضیه چی بود...تازه یارو چه ایثاری کرد مفتی مفتی خرت و پرت داد...مــــــــــــاهان... - هان - کوفتو هان...میگما تو که جا پسره بودی چی شد؟؟قضیه سیگارا؟ - بی تربیت این چه طرز صحبت با بزرگترته اینجوری شد نمیگم - مــــاهــــــــــان - خیل خب...
-
Just Say Yes|رمانم|فصل اول|قسمت چهارم
سهشنبه 24 تیر 1393 17:22
این شما و این قسمتی دیگر ازرمان با شکوه من میخواستم بگم مطمئن که یهویی معتاده به سمت ما برگشت...ماهانم سریعا عقب رفت...منم مث مترسک سرجالیز هموجوری تو هنگ واستاده بودم ببینم چی میشه - داداش شـــــمــــــا کــــــه هــــــنـــــــوز خـــــریــــــدتـــــــو نــــــکــــــردی برو خــــــریــدتـــو بـــکـــن...... مخاطبش...
-
مواردی که خوبه در مورد دزدا بدونیم - 2
جمعه 20 تیر 1393 18:10
خب اینم ادامه اش برید تو ادامه مطلب. 7 – زمانی که عجله دارید به من خیلی کمک می کنید : زمانی که از منزل خارج می شدید به خاطر بارش شدید باران، در را قفل نکردید و رفتید. من کاملا شما را درک می کنم که باید عجله می کردید در غیر این صورت خیس می شدید؛ اما من هرگز به خاطر بارش برف و باران، کارم را تعطیل نمی کنم. در حرفه ی ما...
-
مواردی که خوبه در مورد دزدا بدونیم
جمعه 20 تیر 1393 18:08
خب اینم یه چیزایی خوبی درمورد آقا دزدا. از زبون خودشون می خونیم: هـــــــــــوم؟ چیه؟ بفرمایین ادامه ی مطلب اینقدر تعارف نکیند. 1 – بسیار ممنون که اجازه می دهید از دستشویی منزلتان استفاده کنم : هفته ی گذشته که برای هرس کردن باغچه آمده بودم،ناگهان به دستشویی نیاز پیدا کردم. لطفی که در حق من کردید و اجازه دادید وارد...
-
بی دلیل
چهارشنبه 18 تیر 1393 15:27
هیچ وقت نگو کاش جای این بودم، کاش جای اون بودم؛ چون اگه جای اون ها می بودی جات توی دنیا خالی می موند. **** هی رفیق ... ماندگار باش، نه یادگار. یادگاری زیاد دارم؛ از آن رفیق هایی که، می خواستند یادگاری باشند، ولی نا رفیق بودند ... . **** زندگی کن و لبخند بزن، بخاطر آن هایی که، از نفست آرامش می گیرند و به امیدت زنده...