ساعت ها

 اینم یه مطلب ژیگول که از نفیسه گرفتمش بخونیدش امیدوارم خوشتون بیاد. 

خاطرات یک جنین

اظهار وجود:

هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول
هایم را بشمرم همه از وسط  

خواستگار رو بچسبید که شاید تنها شتر بخت شما باشه.

خواستگار رو بچسبید که شاید تنها شتر بخت شما باشه.

ناز و لفت و لیس رو بذارید کنار.

در معرض دید باشید، گذشت اون زمان که میگفتن: من اون دختر نارنج و ترنجم که از آفتاب و از سایه می رنجم.

سن ازدواج رو بیارین پایین، همون ۱۷ یا ۱۸ خوبه. بالاتر که برین همچین بگی نگی از دهن می افتین.

تموم دوست پسراتونو تهدید به ازدواج کنید، اگه موندن چه بهتر، نموندن دورشون رو درز بکشید. 

بهانه ی زندگی

زندگی بهانه است؛

من هوا را،

برای هم نفسی با تو

نفس می کشم ... .

د ی د ا ر

 

می نویسم د ی د ا ر 

تو اگر با من و دلتنگ منی 

یک به یک فاصله ها را بردار .... .