ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
فصل نهم
نفیسه: نه. یعنی مریم با تو می حرفید.
حواسم رفت سمت مریم. نه الان وقتش نیست.تو یه حرکت خودمو رسوندم بهش و دستشو گرفتم و دم گوشش زمزمه کردم.
من: آروم مریمی آروم.
مریم نفسی کشید و دستمو فشرد.
ادامه مطلب ...
امیدوارم امروز از کلیپامون فیض ببرید.
فعلا که مطالبم ته کشید. یه گشتی می زنم ببینم دیگه چی دارم....
یه روز یه پسری بود که از ترس سر و صداهای دعوای گربه ها رفت توی آشپزخونه ایستاده خوابید .... . داستان تموم شد
یه روز یه روزی بود که شب بود و یه دختری بود که تازه وقتی رفته بود زیر پتوش یادش اومد می خواسته بره اتاق فکر ولی نرفته...... .