ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
نفست از جای گرمی بلند می شود ها. اینقدر خیال پرداز نباش. ما برای هم نیستیم.
این را گفت و رفت. اما نفهمید منشا نفس هایم، نفس های او بود.... .
شاید بتوانی بدهی پایانم
قصه ام با نامت همچنان بی پایان
در دل برگ سپیدی جا ماند
قلب من در وسط قصه ما بلوا کرد
کاغذ آخرخون شد
سرخ سرخ رنگ انار
موقع له شدن دانه ی آن وسط انگشتان
قلب من بلوا کرد
کاغذ خونین رنگ
قصه را رنگی داد
رنگ دیوانگی و رنگ جنون
ادامه مطلب
از تمام دنیا
من فقط خانه ای از جنس بلور
رختی ازجنس بهار
آسمانی آبی
و دلی پرز خاطره ی بودن تو
ازخدا میخواهم
و امیدم این است
که خدا میدهد حتما یکی از آن ها را
من ازاین مرد که مردانگیش را کشته مرد ترم
تو نمیدانی ولی من
مردانه ترازمرد عمل خواهم کرد
اول ازعشق شروع میکنمش
با تمام عزت عشق را میگذارم جایی که خورشید بدانجا نرسد
تا که شاید عشقم
درمکانی تاریک
ریشه درخاک دلم سفت کند
درمکانی که دلم خوش باشد...
در دلم پنهان است
دومین گام من اندر این راه
بعد قایم شدن احساسم
یک نگاه سرد است
یک کلام بی روح
در جوابمردمان جاهل
و همین بس....
شاید اینگونه توان گفت:
که من ازمردی که فقط نامش مرد و خوش نامرد است مرد ترم
سلام بروبچ بلاگ
داشتم به خاطرات مدرسه نگاه میکردم...یه صفحه ای به چشمم خورد که انگار میخواستم تو بلاگ بذارم یادم رفته...الان براتون میذارم شاد شین
خنده داره...
امیدوارم خوب بخندبن
البته این خاطرات مال ترم پیش سال 92 که تازه امتحانامون شروع شده بود
برین بخونین دیگه...بفرما