شبکه جهانی مستفیض نما

شبکه جهانی مستفیض نما

بیشتر نوشته های این بلاگ نوشته های شخصی نویسندگان است و لذا خواهشمند است در صورت کپی و استفاده از این مطالب منبع و نام نویسنده را ذکر کنید.
شبکه جهانی مستفیض نما

شبکه جهانی مستفیض نما

بیشتر نوشته های این بلاگ نوشته های شخصی نویسندگان است و لذا خواهشمند است در صورت کپی و استفاده از این مطالب منبع و نام نویسنده را ذکر کنید.

خاطر

 

 

نمی دانم؛ 

چه شد و 

چه گذشت، 

در خاطر نفس هایمان، 

که اینگونه 

در خاطرمان، 

هم نفسی ه ای گذشته ی ما، 

شده اند مانع نفس های حال ما.

عشق واقعی


یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید:


چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟

پسر:دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"‌دوست دارم


دختر:چطور میتونی بگی عاشقمی؟

پسر:من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم

دختر:ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی

پسر:باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،
صدات گرم و خواستنیه،
همیشه بهم اهمیت میدی،
دوست داشتنی هستی،
با ملاحظه هستی،
بخاطر لبخندت،..

دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت
پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون


عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟
نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم

گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم
اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم


اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره

عشق دلیل میخواد؟

نه!معلومه که نه!!

پس من هنوز هم عاشقتم ....

استدیو شنقلیزه |با ما همراه باشید!!!برنامه پخش نشده و انتشار نیافته استدیو شنقلیزه بالاخره لو رفت

 

مجری-امریوزدر خدمت کارشناسرسرشناسر دکتر پژمک فلژفی هژتیم و درباره ی موضوع بسیار مهمی بحژ میکنیم

کارشناس کلی-ببخشید نفهمیدم چی شد؟

مترجم- ترجمه میکنم؛ امروز درخدمت کارشناس سرشناس دکتر پشمک فلسفی هستیم و درباره موعضوع بسیار مهمی بحث میکنیم

ک.ک-آها

مج- بره بره...سلام عرض میکنم آقای پژمکی

کارشناس ویژه- سلام بله....سلام عرض میکنم خدمت بینندگان عزیز برنامه مستقیم شنقلیزه


ادامه مطلب

  ادامه مطلب ...

آخرین برگ دفتر شیلخته بانو بی سوات که البته من نیسم!!!!

 

آخرین برگ دفتر شیلخته بانو بی سوات که البته من نیسم!!!!



1روز زیبای آفتابی تابستانی،نه ببخشید بهاری است....پدر و مادر گرام رفته اند صفا سیتی و من را همراه برادر اوسکولم مانند دیگر روزها در خانه رها کرده اند به امان الله...و من هم مانند همیشه برادر اوسکول خویشتن را از تلویزیون کنده و در کوچه رها کرده ام تا بلکه با هم سن و سالهای خود کمی بازی بنماید و دل من هم کمی وا شود...مانند دیگر روزهای کونتورول تیلیویزیون جانمان را بعدازکلی گشتن در پشت مبلها یافته و زدم شبکه دو در تلکتلکستش مجذوب شدم...طبق عادت همیشگی،ناخواسته انگشت نازنینم را با آن ناخن های به بیل گفته زکی اش در سوراخ مماغ خودنمودمی و دهانم را مانند غار علیصدر ازشدت تعجب باز نمودمی...غرق درتلتکستش  بودم که ناگهان صدای مهیبی به چشم خورد...


ادامه مطلب

  ادامه مطلب ...

قسمت زندگی |شعر خودم


 

زندگی قسمت داشت

قسمتی مال خدا

قسمت اعظم آن مال بشر

قسمت دست خدا آینه بود

قسمت دست بشر رفتارش

قسمتی ازمردم کارنیکو کردند

قسمتی کارجفنگ

مردم هردو گروه بازتابش دیدند

و گروهی دیگر...


ادامه مطلب

  ادامه مطلب ...