ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
چیست این غم؟
که همه عالم ز آن گریزانند؟
همه ز آن بد
چیست این غم؟
که همه عالم ز آن گریزانند؟
همه ز آن بد گویند
غم چیست که قلب سرشار ز آن،
ندارد تپش و زندگی؟
چیست این غم که می کشد انسان را؟
که حتی کوه غرور ز آن گریزان است؟
پرسیدم از بنفشه
گفت پایان بهار
از بهار پرسیدم.
گفت فرار ابر
ز ابر پرسیدم
پاسخ داد خشکی دریا را
از دریا پرسیدم.
گفت: مرگ ماهی.
ماهی در بند تنگ.
مرگ رز را داد جواب.
اما رز.
غم را در مرگ عشق توصیف کرد.
گفت آن روز که بمیرد عشق،
دنیا سیاه خواهد شد.
دلها از غم پر خواهند شد.
نزد عشق رفتم.
سوالم راکردم بازگو.
او گفت:
غم فرار احساس است.
شکستن قلب است.
مرگ امید است غم.
عشقم..شعرت که بسیار قشنگبود فقطباید تو وزن و اینا کار میکردی...
خاک تو سرم این چیه ورداشتم نوشتم؟؟؟؟؟؟ مانی مثل اینکه رایت میگفتی شعرام خیلی خیط می باشن
► ●●هے غـَریبــﮧ
●●شـَب ِ عـَروسے کـت و شـَلوار ِ سیــآهش رآ بـﮧ او بپـُوشــآטּ
●● رنـگ ِ سیــآه بـﮧ مـَـرد ِ مـَـטּ خـیلے مے آیـَد
●● بـَند ِ کـِروآتـش رآ خـُـودت سـِفت کـُـטּ
●● ایــטּ کــآر رآ دوسـت دآرد
●● وقـتے دستــآنت رآ مے گیــرد
●● خـُـودت رآ در آغـُـوش ِ او بے انـدآز
●● بــآ ایــטּ کــآر احســآس ِ آرآمـِش مے کــُند
●● زَحمـَت ِ تــآج ِ عـَروس رآ نــَکش
●● سـَلیقـﮧ اش رآ خـُـوب مے دآنـَم ، بـَرآیت گـِرفتـﮧ اسـت
●● خـُلآصـﮧ کـُنم غـَریبـﮧ
●● جـآטּ ِ تـُـو و جـآטּ ِ مـَـرد ِ مـَـטּ ...
هی خدا کلا جوم منفی شد
باید عمودی برم تو افق محو شم